بازتاب جلوهی گلها و گیاهان در قصاید خاقانی چکیده افضلالدین بدیل، خاقانی شروانی (595-520 هـ.)، بیتردید یکی از قلّههای رفیع شعر فارسی است. استفاده از دانستههای خود، در زمینههای گوناگون علمی، , ...ادامه مطلب
, ...ادامه مطلب
در عصر اتم ساده فرو می پاشی ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
به دور از غم؛ میان جمعی و خوشحال و خندانی تو از یک آدم بی همدم تنها ؛ چه میدانی؟! اگر چه تلخ میگویی و دورم میکنی ؛ اما ؟! به چشمانت نمی آید که قلبی را برنجانی ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدندسالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادندچشم های نگران آینه ی تردیدند نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خودهمه از دیدن , ...ادامه مطلب
ساده می گویم : یکی دارد دلم را می برد پیش از اثبات جرائم متهم را می برد هر چه هم عیار باشد موقع غارتگری مطمئنم دست کم این یک قلم را می برد این ستمکاری که من دیدم یقینا عاقبت - آبروی مردمان محترم را می برد اینکه ویران می شوم با رقص او بیهوده نیست لرزه ای گاهی شکوه ارگ بم را می برد بیم از بیگانه دارم گرچه گاهی یک نفر - از محارم حرمت صاحب حرم را می برد در زمان بوسه فهمیدم که حرفش منطقی ست هرکسی گفته,بیگانه,دارم ...ادامه مطلب
ای کاش که پرواز تو را می فهمید از حنجره ات، راز تو را می فهمید ای کاش قفس مثل تو بال و پر داشت تا معنی آواز تو را می فهمید بیژن ارژن,رباعی,پرواز,فهمید ...ادامه مطلب
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">,دوست ...ادامه مطلب
شب عبور شما را شهاب لازم نیستکه با حضور شما آفتاب لازم نیستدر این چمن که ز گلهای برگزیده پر استبرای چیدن گل ، انتخاب لازم نیستخیال دار تو را خصم از چه می بافد ؟گلوی شوق که باشد طناب لازم نیستز بس که گریه نگردم غرور بغض شکستبرای غسل دل مرده آب لازم نیستکجاست جای تو ؟ – از آفتاب می پرسمسوال روشن ما ر, ...ادامه مطلب
شب نیست که چشمم آرزومند تو نیستوین جانِ به لب رسیده ، در بند تو نیستگر تو ، دگری به جای من بگزینیمن عهد تو نشکنم که مانند تو نیست سعدی, ...ادامه مطلب
تا کی در انتظار گذاری به زاریم ؟بازآی بعد از اینهمه چشمانتظاریمدیشب به یاد زلف تو در پردههای سازجانسوز بود شرح سیهروزگاریمبس شِکوه کردم از دل ناسازگار خوددیشب که ساز داشت سر سازگاریمشمعم تمام گشت و چراغ ستاره مردچشمی نماند شاهد شبزندهداریمطبعم شکار آهوی سر در کمند نیستمانَد به شیر ، شیوهی وحشی شکاریمشرمم کشد که بی تو نفس میکشم هنوزتا زندهام ، بس است همین شرمساریم═══════ * ═══════❖ #شهریار , ...ادامه مطلب
شادی برسان که خنده از یادم رفتوقتی که خیالت از دلِ شادم رفتهر کس که کنارم آمد ، اندوهت رادر قطرهی اشک خود نشان دادم رفت───── , ...ادامه مطلب
مردی که روبروی شما ایستاده استچون بیشه لایهلایه و چون شیشه ساده استاز نسل آب و آتش و خاک است و آسمانفرزند دیرسالهی این خانواده استروح مجردی است که در شهر آب و رنگخود را به دست رنگفروشان نداده استبا آنکه بارها به زمین خورده بیگناهبر خویش تکیه کرده و باز ایستاده استهرگز نبوده است و مبادش تجانسیبا دود و ابر و سایه ، که از نور زاده است بهمن رافعی ,شعر از بهمن رافعی ...ادامه مطلب