اسیرم کنج تنهایی و غم ها سر نمی آید پریشان می شوم از بس کسی از در نمی آید دلم در موج موج غصه ها گم می شود یعنی در این دریای موجی کاری از لنگر نمی آید مرا در آتش کینه اگر سوزاند و خاکم کرد چرا این خاک جامانده به خاکستر نمی آید اگر دیدم نفهمیدم چرا غارتگری کردی تو کاری کرده ای حتی از اسکندر نمی آید تو با این حال و احوالی که دائم با خودت داری عزیز مصر شو یعقوب پیغمبر نمی آید علی رغم تمام لحظه های پاک یکرنگی چرا آئینه آیینی هم از من بر نمی آید اگر من سرگذشتم را به شعر و واژه بسپارم قلم خواهد شکست و کاری از دفتر نمی آید پناه گریه وقتی بیت بیت یک غزل باشد کم آورده نفس تا مصرع آخر نمی آید علیرضا همتی فارسانی مرداد1401 بخوانید, ...ادامه مطلب
سرنوشت من بجز درد و گرفتاری نبود چون که هرشب جزغم توهیچ غمخواری نبود ماهی تنگم مقیم سرزمین بی کسی غیر از این تکرار اما هیچ تکراری نبود ادامه مطلب.... ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
بازتاب جلوهی گلها و گیاهان در قصاید خاقانی چکیده افضلالدین بدیل، خاقانی شروانی (595-520 هـ.)، بیتردید یکی از قلّههای رفیع شعر فارسی است. استفاده از دانستههای خود، در زمینههای گوناگون علمی، , ...ادامه مطلب
با نگاه سرد یا آتش به جانم می زنی یا خطابم می کنی زخم زبانم می زنی روی لب جایی برای واژه ی لبخند نیست جای یک لبخند مشتی بر دهانم می زنی ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
هزار ناله و غصه به طعم گس نگذاشت اگر چه دلخوش مرگم ولی هوس نگذاشت چقدر خسته و تنها چقدر دلتنگم به غیر غم بخدا پا به خانه کس نگذاشت نیاز نیست که از جنس آسمان باشی برای با تو پریدن فقط قفس نگذاشت ادام, ...ادامه مطلب
نیستی هرشب برایت شعر می خوانم هنوزپای قولی که تو یادت رفته می مانم هنوزمی نشینم خاطراتت را مرتب می کنمدر مرور اولین دیدار، ویرانم هنوزکاش روز رفتنت آن روز بارانی نبوداز همان روزی که رفتی خیس باران, ...ادامه مطلب
غزل: نگذاشت تا آمدم حرفی بگویم درد نگذاشت یا بغض راه گریه را سد کرد نگذاشت گاهی سکوت من شبیه گریه می شد احساس می کردم غرور مرد نگذاشت دیگر مجال زمزمه یا گفتگو نیست دیوار هم ما را جدا می کرد نگذاشت اد, ...ادامه مطلب
شانهات را دیر آوردی سرم را باد برد خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند نیمم آتش سوخت،نیم دیگرم را باد برد از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جا , ...ادامه مطلب
, ...ادامه مطلب
در عصر اتم ساده فرو می پاشی ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
به دور از غم؛ میان جمعی و خوشحال و خندانی تو از یک آدم بی همدم تنها ؛ چه میدانی؟! اگر چه تلخ میگویی و دورم میکنی ؛ اما ؟! به چشمانت نمی آید که قلبی را برنجانی ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده شدهام بیرمق و غمزده و تا خورده اخم کن، زخم بزن، تلخ بگو، سر بشکن قالی آن گاه عزیز است که شد پا خورده ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگیست که جریان دارد زندگی درد قشنگیست ، بجز شب هایش! که بدون تو فقط خواب پریشان دارد ادامه مطلب, ...ادامه مطلب